ماه‌طلا جان! چی بگم مادر؟ سی سال گذشته از اون روزها.
مرضی آمده‌بود و چهار پنج ماه زمینگیرمان کرده‌بود.
عمه‌ات کنکور داشت و هر روز با ماسک درس می‌خوند که عادت کند. بابات از صبح تا شب با چلیق چلیق روبیک روی مخمان رژه می‌رفت و رکوردش را ارتقا میداد.
ماه‌های اول هیجانی داشتیم اما بعد دیگه نه از نفس عمیق زمین خبری بود و نه کسی پز نان‌پختن و دامن‌دوختنش را می‌داد. همه ریخته‌بودند توی خیابون و زرت و زرت می‌مردند.
دوباره ما داشتیم لایه اوزون را جر می‌دادیم گرانی و کرونا هم ما را.
تنها کورسوی امیدمون ایمنی گله‌ای بود و پیشگوییهای سعید لیلاز.
در یک بعداز‌ظهر داغ و خاکستری، وقتی آرمانهام وسط ظلمات دست و پا می‌زد تا نمیره، چاقو را برداشتم تا. پوست هندونه را خرد کنم برای خشک‌کردن!
بی‌هدف و بادقت، باریک باریک بریدم و حون‌وار به سمت مرکز نزول کردم.
من بودم و غروب غلیظ یک تیرماه مرض‌گیر.بعد طناب دراز پوست را انداختم روی نرده و محو تصویر رازگونه‌اش شدم.


 

دقایقی گذشت باز هم آرام نشدم سه تکه‌اش کردم و روی بند رخت به گیره بستمش.
و شروع کردم به بافتن انگار راپونزل باشم و راه نجاتم همین باشد. تمام شد.غمم تمام نشد.


 

هی رفتم هی آمدم؛ دخترک ماسک‌زده پای تست، پسرک خانه‌زده چلیق چلیق سر روبیک.برگشتم سر گیس بافته هندونه.ریز ریز پیچیدمش دور یه مرکز و با نخ و سوزن محکم دوختمش.


 

شب شد واکسن نیامد دارو نیامد ترامپ نمرد توهم و تباهی نپوکید اما من حالم خوب شد چیزی که ساخته بودم وجود داشت اگرچه به هیچ دردی نمی‌خورد.
ایده این کارگاه که می‌بینی با اینهمه مصنوعات گره‌گشا همون روز جهنمی کلید خورد  .

تیرماه 1429 خورشیدی

سالاد ساختن از آشغالها

بازگشت به مطبخ قاجاری از طریق ماکارونی

رساندن دل به دلدار(3)

چلیق ,پوست ,روی ,  ,هم ,یک ,و زرت ,چلیق چلیق ,بود و ,و راه ,باشم و

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نمونه سوالات فنی حرفه ای اسپلیت { امتحانی } Game va Music Standing Like A Mountain شرکت فنی و مهندسی آریو نمای پاسارگاد خرید اینترنتی دیوارپوش بلاگ رسمی سایت سیم کارت|موبایل؛ سیم کارت رند و گوشی موبایل تولیدتجهیزات روشنایی ال ای دی در کرمان مسعود ملودی شورای دانش آموزی مدرسه بنت الهدی دروازه ای بسوی زیست شناسی